سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کوچولوی عاشق
هرگاه خداوند بنده ای را دوست بدارد، بلا را به او می پیوندد ؛ زیرا خداوند ـ عزّوجلّ ـ، می خواهد او راخالص سازد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

ملت ایران از جلمه ملت های جهان است که از گذشته دور تا بحال زندگی و جهان بینی اش با شادی و جشن و پایکوبی پیوند مستحکمی داشته است و شاید تنوع در پایکوبی و رقص های محلی ایران نمونه بارزی از این جهان بینی باشد.
ایران و ایرانی علیرغم آنکه در طول سالیان متمادی مورد هجوم اقوام بیگانه قرارگرفته ولی همچنان سعی در حفظ آیین و سنن خود داشته و حتی درمقاطعی نیز با پرداخت پول و مالیات مضاعف آیین های خود را پاس داشته که نمونه بارز آن پرداخت پول به مسلمانان جهت برپایی عید نوروز بوده، ایرانیان در قرن اول هجری، با پرداخت پول و مالیات مضاعف به حکومت اموی اجازه یافتند تا دگربار نوروز را احیا کنند.
شیوه دیگر در حفظ این آیین ها تغییرات جزیی در نحوه اجرای آنان بوده به طوریکه آیین چهارشنبه سوری از رسومات باستانی ایرانیان است که با تغییرات لحاظ شده در آن مورد قبول حکومت اموی قرار گرفت.
فرهنگ ایرانی این شاخه زخم خورده ولیکن پایدار تمدن بزرگ ایران علیرغم آنکه در طول سالیان موردهجوم عقاید وگاه خرافه های اقوام مهاجم قرار گرفته

چند صباحی است مورد هجوم عقاید غربی قرار گرفته است و هر روز و به آرامی آسیب پذیر می نماید. رواج اصطلاحات غیر ضرور غربی در بین جوانان و گاه متاسفانه در بین قشر تحصیلکرده نمونه بارز این هجوم یا ضربه فرهنگی است.
ضربه فرهنگی را می توان تغییرات در فرهنگ دانست که سبب به وجود آمدن سردرگمی و هیجان می شود. خرید کاج های تزیین شده و در شب های کریسمس در بین اقشار مرفه ایرانی به جای پاسداشت شب های یلدا یکی از معضلات این ضربه های فرهنگی است.
متاسفانه چند سالی است که بعد از فراموشی آیین ها و اعیاد جزیی تر گذشته مان شاهد مناسبت های جدید در تقویم غیر رسمی مردم هستیم یکی از این روزها روز ولنتاین یا روز عشاق است که جانشین همان عید سپندار مذگان خودمان شده است.
ولنتاین یا ولنتیوس نام کشیش مسیحی است که در زمان امپراطوری کلودیوس زندگی می کرده، کلودیوس امپراطور روم در قرن سوم میلادی بعد از آنکه در جمع آوری نیرو برای ارتش خود با مشکل روبرو شد تصمیم می گیرد ازدواج را در بین سربازان خود ممنوع اعلام کند تا به این طریق از وابستگی آنان نسبت به خانواده هایشان بکاهد. در این بین ولنتیوس به صورت مخفیانه عشاق رومی را به عقد هم درمی آورد و سبب کارشکنی در کار کلودیوس می شود.
ولنتیوس به زندان می افتد و خود نیز عاشق دختر زندانبان می شود ولیکن به دلیل خطای مرتکب شده با قلبی عاشق اعدام می شود و از آن تاریخ به بعد غربیان سالروز مرگ ولنتاین یا ولنتیوس را گرامی می داشته و روز عشاق نام نهادند. داستان ولنتاین بیشتر به منظومه های عاشقانه شبیه است تا تاریخ مستند یک واقعه.
ولنتاین داستانی است مثل شیرین و فرهاد، لیلی و مجنون یا وامق و عذرای خودمان.
با این تفاسیر آیا روز ولنتاین می تواند جانشین سپندارمذگان شود که ریشه در تاریخ و فرهنگ چند هزار ساله ایران دارد.
در گاهشمار ایرانیان برای هر روزی از هر ماه نامی خاص در نظر گرفته شده است. چنانچه روز اول هر ماه روز اهورامزدا یا روز خدا است، روز دوم، روز بهمن (روز سلامت و اندیشه) و روز سوم، روز اردیبهشت (روز راستی و پاکی) و روز چهارم، روز شهریور روز شاهی و فرمانروایی که خاص خداوند است.
روز پنجم نیز سپندارمذ است، سپندارمذ لقب ملی زمین است، یعنی گسترانده، مقدس فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزند.
زشت و زیبا را دوست دارد و همه را چون مادری مهربان در دامان خود پرورش می دهد بر این اساس است که در فرهنگ ایران باستان سپندارمذگان را به عنوان نماد عشق پنداشته اند.
در این روز عشاق به همدیگر هدیه می دادند حضور خود در این روز را برای زندگی آینده شان به فال نیک می گرفتند زنان به شوهران خود با عشق و محبت هدیه می دادند و مردان نیز به زنان خود هدیه داده و از آنان اطاعت می کردند در این روز امورات خانه و خانواده به خانمها واگذار می شد و مردان به تصمیمات آنان احترام می گذاشتند.
روز عشاق ایرانی با فلسفه ای قوی و با سابقه ای به درازی تاریخی و برخلاف ولنتاین غربیان که ریشه در واقعه ای مجهول دارد گوشه ای از فرهنگ غنی ایران زمین است .
فرهنگی که در طول تاریخ هویت ما بوده و هست فرهنگ این عامل مهم در رشد و ترقی ملت اینک در خطر است خطری که هر گاه به صورتی نوین چهره می نماید و سعی در به ابتذال کشاندن اصول فرهنگی دارد .
همیشه در طول تاریخ ملتی پیشرفت کرده اند که توانسته اند به شیوه موثرتری فرهنگ خود و اسطوره های باستانی شان را به جهانیان معرفی کنند و از جایگاه والایی برخوردار شوند.
متاسفانه فرهنگ غنی ما به علت تهاجم های گوناگون پیکره ای زخمی دارد که شاید نخستین زخم را اسکندر بر آن وارد کرد و با هجوم اقوام اعراب و مغول و تاتار ادامه یافت و حال بعد از گذشت دو هزار سال دوباره فرزندان اسکندر درصدد فتح آخرین دیوارهای فرونریخته این فرهنگ غنی برآمده اند. متاسفانه عده ای از دوستان ناآگاه به تاریخ و فرهنگ ایران نیز آب به آسیاب غربیان ریخته و ناآگاهانه آنان را یاری می دهند.
اینک بر ما لازم است تا با زنده نگه داشتن فرهنگ غنی خودمان و تزریق آن در شریانهای جامعه از فروریزی آخرین دیوارهای آن جلوگیری کنیم. آیا در گام اول نمی توان به جای گرامی داشت روز ولنتاین در 25 بهمن ( 14 فوریه)، روز 29 بهمن ( مطابق با 5 اسفند تقویم قدیم ایرانیان) را روز عشق نامید؟



 

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  یکشنبه 86 بهمن 14  ساعت 10:28 صبح 

    به دل گفتم ای ساده فراموشش کن


    تا کجا چشم به این جاده فراموشش کن


    دست بردار از اوخاطره بازی کافیست


    فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن


    آن نگاه آخر اوکه ازاوجامانده


    پیش او برده وپس داده فراموشش کن


    گفتم این تکه غزل رابفرستم طرفت


    دل ولی گفت نشو ساده فراموشش



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 اردیبهشت 11  ساعت 3:25 عصر 

     

     

    یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟ گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون زندگی می‌کردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم. وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو خونه نبود. دختر خالم گفت: من می‌رم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه می‌گن: تولد تولد تولدت مبارک..! » پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: «آخه لخت مادر زاد رفته بودم تو!!»

     



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 اردیبهشت 4  ساعت 1:42 عصر 

    تو رو هرگز نمی بخشم
    تو واسم یه خواب تاری
    مثل لحظه های رفته
    تو برام ارزش نداری

    تو رو هرگز نمی بخشم
    واسه عمری که شکستم
    مگه این گناه من بود
    که به پای تو نشستم

    تو برو با اون غریبی که تو قلبت لونه داره
    عشق تو می برم از یاد که برام فایده نداره
    تو به هرکسی رسیدی لبا تو خندون کردی
    اخرش سیر شدی و چشمش و گریون کردی
    تو به هر کس رسیدی قلبت و پیشکش کردی
    من عروسک نمی خوام عشق و بی ارزش کردی

    تورو هرگز نمی بخشم
    واسه عمری که شکستم

     



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 11:14 عصر 

    اخرین لحظه ی رفتن تو یادم نمی ره
    اشکا دونه دونه رو گونه ی من نشسته بود
    دلم از جور زمونه خسته بود
    وقتی که تو بوسه هاتو می دادی
    انگاری اتیش به قلبم می زدی
    نوبت من که رسید انگاری دیرت شده بود
    عشق بی دلیل من دست و پا گیرت شده بود
    با نگاه تو به ساعت دل من شکست و ریخت
    شیشه ی عمر منم تموم شدو هیشکی ندید
    تو می رفتی رو تن برگای خیس
    فکر می کردم تو خیالت کسی نیست
    عمریه چشم به درم منتظر نامه های سالی یه بار
    من می خوام ببینمت تو و خدا فقط یه بار
    به خدا دلم دیگه جای شکستن نداره
    پیش قلب بی وفات نگاه من کم میا ره
    امان از خوش خیالی در به دری اوارگی
    دیگه لعنت می فرستم به تو لعنت زندگی 



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 10:59 عصر 

    کاش میشد تا کنی باور مرا
    اشک چشم و آه سوزان مرا
    کاش میشد در زمان بی کسی
    حس کنی سردی دستان مرا
    گفتمت عشقم به تو از جان فزون است
    گفتمت سوز دلم از جان برون است
    در جوابم :
    خنده ایی آلوده و آتش میان دوده
    و درد دلم افزوده و...
    اکنون میان حادثه یا خاطره
    زهری بدل خاری به پای من ، چنین بیهوده بی حاصل
    نگاهم همچنان مانده به ساحل ...



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 10:51 عصر 
     

    اگر کردی مرا روزی فراموشی


                                           بدان شمع وجودت گشته خاموشی


    اگر در این دنیا کردم گناهی


                                          مجازاتم کن مرا هرطور که خواهی


    گل سرخ وسفیدلوله لوله


                                        فراموشم مکن ای کوتوله


    گل سرخ وسفید آبی نمیشه


                                             محبت از دلم خالی نمیشه




     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 3:27 عصر 

    یک ساعت تموم بدون این که یک کلام حرف بزنم بروش نگاه کردم


           فریاد کشید آخر خفه شدم چرا حرف نمی زنی....


    گفتم: نشنیدی ...برو...برو


     


    اگر یار مرا دیدی به خلوت


                                        بگو ای بی وفا ای بی مروت


    غمم دادی وغمخواریم نکردی


                                        سروکارت به فردای قیامت



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 3:26 عصر 
        توبه

     گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم


        که دگر از این خطا ها نکنم


     بوسه دادی چون که برخواست لبم از لبت


        توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 3:25 عصر 



    دخترک خنده کنان گفت که چیست؟


    راز این حلقه زر


    راز این حلقه که انگشت مرا این چنین تنگ گرفته است در بر


    راز این حلقه که در چهره او اینهمه تابش ودرخشندگیست


    مرد حیران شد وگفت:حلقه خوشبختیست حلقه زندگیست


    همه گفتند مبارک باشد


    دخترک گفت:دریغا که مراباز درمعنی آن شک باشد



     

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 3:22 عصر 
       1   2      >

        لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    تخلفات انتخاباتی
    فریاد عدالت خواهی
    < type="text/java" src="http://www.oxinads.com/invtiej.php?uid=3
    [عناوین آرشیوشده]
     
    افراد آنلاین: نفر