سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کوچولوی عاشق
به پایان دو چیز نمی توان رسید : دانش و خرد . [امام علی علیه السلام]

 

 

یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟ گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون زندگی می‌کردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم. وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو خونه نبود. دختر خالم گفت: من می‌رم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه می‌گن: تولد تولد تولدت مبارک..! » پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: «آخه لخت مادر زاد رفته بودم تو!!»

 



 

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 اردیبهشت 4  ساعت 1:42 عصر 

        لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    تخلفات انتخاباتی
    فریاد عدالت خواهی
    < type="text/java" src="http://www.oxinads.com/invtiej.php?uid=3
    [عناوین آرشیوشده]
     
    افراد آنلاین: نفر