کوچولوی عاشق
از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]
 

به دل گفتم ای ساده فراموشش کن


تا کجا چشم به این جاده فراموشش کن


دست بردار از اوخاطره بازی کافیست


فرض کن گل نفرستاده فراموشش کن


آن نگاه آخر اوکه ازاوجامانده


پیش او برده وپس داده فراموشش کن


گفتم این تکه غزل رابفرستم طرفت


دل ولی گفت نشو ساده فراموشش کن


به شما بر نخورد حال غزل بود وگذشت


اتفاقیست که افتاده فراموشش کن



 

  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده: میلاد گودرزی |  سه شنبه 86 فروردین 21  ساعت 3:20 عصر 
    <      1   2      

        لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    تخلفات انتخاباتی
    فریاد عدالت خواهی
    < type="text/java" src="http://www.oxinads.com/invtiej.php?uid=3
    [عناوین آرشیوشده]
     
    افراد آنلاین: نفر